زبانحال سیدالشهدا علیه السلام در مجلس یزید
کنار طشت طلاست فاطمه مهمان من چوب مزن ای یزید! بر لب و دندان من با چه دلی میزنی بر لب من خیزران کـز هـمه دل میبـرد نغـمـۀ قـرآن من گر چه تحمل کنم ضربۀ چـوب تو را تـاب مـرا میبـرد گـریـۀ طـفـلان من تا که نگـاه افـکـنم بر رخ اطفـال خود دور زنـد دم بـه دم، دیـدۀ گـریـان من تا نرود از اسف، صبر و قرارش ز کف زینـب من میشود دست به دامان من نالۀ من بر ملاست، مقتل من کربلاست شــام بــلا آمــده شــام غــریـبــان مـن با چه گـنه میکـنی لعـل لـبم را کبود؟ بر سر و صورت بس است زخم فراوان من سـرم به شـام بـلا، زیـنـت طشت طلا زیـر سـم اسـب هـا پـیکـر عـریـان من طشت ز سوز درون سوخت و فریاد زد چوب تو هم گریه کرد بر لب عطشان من سـوز دل اهل دل در نفـس میـثم است در شرر شعر اوست ناله و افغان من |